رفتم داخل مغازه دوتا پسر جوون بودن داشتن میخندیدن تا اومدیم داخل فروشنده اشاره کرد ک هیس
بعد ک داشت عطر و ادکلان ها رو میورد برام دیدم رو انگشت کوچیکش لاک هست منو میگی داشتم از خنده میمردم یهو چرخیدم طرف شکوفه و خندیدم ریز و سریع جم کردم خندمو شکوف میگفت خوده پسره لباشو جم کرده بود ک نزنه زیر خنده
ک ,جم ,داخل ,رو ,سریع ,خندمو ,ریز و ,خندیدم ریز ,و خندیدم ,و سریع ,سریع جم
درباره این سایت